سلام
دختری 28 ساله لیسانس و خانه دار هستم.حدود یک سال است که عصبی وپرخاشگر شده ام.احساس بی کفایتی وبه درد نخوری دارم.مدام ذهنم درگیر محیط اطرافم هست و هر چیز کوچکی ناراحتم میکند.کافی است کسی خاطره ای نا خوشایند و ناراحت کننده برایم تعریف کند یا کسی حرفی بزند تمام ذهن من به مدت چند روز مشغول میشود.بابت هر چیز کوچکی از کوره در می روم و پرخاش میکنم.ارامش ذهنی ندارم.
فوق العاده خیال پرداز هستم و این مسئله به تازگی قوت گرفته است خیال پردازی کم کم داره زندگی روز مره ام رو دچار مشکل میکنه انقدر خیال پردازی میکنم که بعضی اوقات اتفاقات واقعی را از خیالی نمی توانم تشخیص دهم.
هروقت اتفاق خوب یا بدی بیفتد من خودم و تو اون حادثه قرار میدم تا ببینم چه عکس العملی نشان خواهم داد که هیچ وقت موفق به گرفتن تصمیم درست نمی شوم
اختلالات خواب دارم گاهی اوقات به مدت چند هفته و ماه خواب راخت و ارامی دارم انقدر که دل کندن از خواب برایم سخت است و گاهی اوقات هم شبها به سختی به خواب میروم و نیمه های شب خوابم میپرد و صبحها که بیدار میشوم خسته ام انگار که تمام شب کار کرده ام
فوق العاده بی حوصله و کسل شده ام انقدر که حتی حوصله ام به کارهای شخصی ام هم نمیرسد.کم حرف و گوشه گیر شده ام حتی نای سلام و احوالپرسی با بقیه را ندارم.
حافظه ام کاملا ضعیف شده حرفها اتفاقات و خیلی چیزهای دیگر را به کندی به یاد می آورم و گاهی اوقات اصلا نمیتوانم به یاد بیاورم.
مدتی سر درد شدید داشتم و به مدت 4 سال انواع قرصها(سیبلیوم،نورتیریپترین،فلوکستین،دپاکین...)را مصرف کرده ام.
وسواس فکری شدیدی دارم و بعد از انجام کاری شدیدا دچار عذاب وجدان می شوم.تصمیم درستی در مواقع ضروری یا حتی عادی نمیتوانم بگیرم.ینی ثبات شخصیتی ندارم.در جمع اصلا حرف نمیزنم و میترسم که حرفم را به سخره بگیرند.اگر مجبور به حرف زدن باشم خیلی سریع حرف میزنم که باعث میشود تپق بزنم.
موقعیت ازدواج خوبی ندارم و میترسم که در سن بالا این امر انجام شود و از این مسئله بسیار میترسم و مدام ذهنم درگیر این مسئله هست.اگر به من بود با هر کسی که به خواستگاری ام می امد حاضر به ازدواج بودم خوشبختانه هوشیاری خانواده ام مانع از این کار شده است
علاوه بر همه اینها از نیروی غریزی بسیاری برخوردار هستم و این موضوع بیش از هر چیزی آزارم می دهد.اگر ترس از خدا نبود ممکن بود بارها دست به کارهای غیر شرعی و غیر اخلاقی میزدم.
مدتی به خود ارضایی عادت داشتم و بعد از مدتی ترک کردم اما باور بفرمایید در این مدت زیر شکنجه هستم الان شاید سالی 3 یا 4 بار این کار و میکنم و بعد از انجامش عذاب وجدان شدیدی دارم و تا ساعتها گریه میکنم.وقتی هم خودم و کنترل می کنم دچار سردرد شدیدی میشوم
از شما خواهش میکنم در رابطه با آرامش ذهنم ضعف حافظه و دوری از خیال پردازی و بقیه مشکلاتم مرا راهنمایی بفرمایید.
با تشکر