زیبایی در تعامل و ارتباط با دیگران است که معنی پیدا میکند. وقتیکه ما تنها هستیم، برداشتهایی مختلفی از خودمان میتوانیم داشته باشیم که میتواند ارتباطی با واقعیت هم نداشته باشد. شما اگر که در حالتهای مختلف هیجانی به خودتان نگاه بکنید در آینه، ممکن است چیزهای مختلفی ببینید؛ یعنی آن وقتیکه غمگین هستید، ممکن است یک برداشتی از ظاهر خودتان داشته باشید، وقتیکه امیدوار و شاد هستید، ممکن است که چیز دیگری را در آینه ببینید، وقتیکه غمگین هستید، وقتیکه عصبانی هستید، وقتیکه خشمگین هستید و همینطور وقتیکه در حالتهای عاطفی مختلفی هستید، آن برداشتی که از ظاهر خودتان دارید کاملاً با همدیگر متفاوت است. افرادی که در تنهایی زندگی میکنند، عموماً دید و نگرش منفیتری نسبت بهظاهر خودشان دارند. تا آنکسانی که در تعامل و در ارتباط با دیگران هستند. به همین علت است که افراد تنها احتمال به اینکه یک کارهایی بکنند، مثلاً دست به جراحیهایی برای زیبایی خودشان بزنند یا اینکه تلاشی بکنند که ظاهر خودشان را تغییر بدهند، بیشتر است؛ یعنی افراد مجرد مثلاً یا افرادی که تنها هستند، نگرانیهای بیشتری در مورد زیبایی خودشان دارند تا افرادی که تعاملات اجتماعی بیشتری دارند. ما وقتیکه تنها هستیم ممکن است که افکار منفی مختلفی به سراغمان بیایند، ممکن است فکر کنیم که شاید علت تنها بودن من این بینی من است که این شکلی است یا گونهی من است که این شکلی است و موفقیتهای دیگران را هم شاید به زیباییهای آنها نسبت بدهیم. ولی وقتیکه وارد تعامل اجتماعی با دیگران میشویم و وقتیکه از تنهایی درمیآییم، به این قضیه پی میبریم که نه. من هم بهاندازهی کافی زیبا هستم و درواقع بازخوردهای دیگران است که میتواند به شما اعتمادبهنفس و آن انرژی لازم را برای دوست داشتن خودتان بدهد. درواقع ویژگیهای ظاهری شما صرفاً یک کلید است. برای اینکه وارد ارتباط و تعامل اجتماعی با دیگران بشوید. وقتیکه وارد تعامل و رابطه با دیگران شدید، آن موقع است که اصلاً ویژگیهای ظاهری خودتان و طرف مقابلتان برایتان دیگر آنقدر اهمیت ندارد؛ یعنی اینکه چیزهای دیگری هستند که باعث میشوند شما نگرش مثبتی راجع به خودتان یا دیگری داشته باشید. مثلاً اینکه چقدر اخلاقی باشید، چقدر در ارتباطتان بتوانید طرف مقابل را ببینید و در نظر بگیرید و بهطرف مقابلتان اهمیت بدهید، چقدر شنوندهی خوبی برای آن باشید، چقدر ازنظر عاطفی باز باشید و تحمل نظرهای مختلف را داشته باشید. افراد تنها از تقابل اجتماعی محروم هستند و منظورم بیشتر از افراد تنها افرادی است که ارتباط صمیمی با یک فرد خاص ندارند. این افراد بسیار شکنندهتر میتواند باشد و مخصوصاً در مورد ظاهر خودشان ممکن است افکار وسواس گونهی بیشتری داشته باشند. انسان یک موجود اجتماعی است دیگر. وقتیکه در اجتماع باشد، وقتیکه تنها نباشد، کل ماحصل قضیه این است. وقتی تنها نباشد، این باعث میشود که کمتر برود سراغ انگولک کردن خودش. وقتی تنهایی میروی جلوی آینه میایستی آخ آخ چقدر دماغم گنده است. آخ آخ چشمم چرا اینجوری شده. آخ پوستم اینجوری شده است. بروم دماغم را عمل کنم. بروم پوستم را بکشم. اینجاوآنجا و این مشکلات را ایجاد میکند. ولی وقتیکه یکنفری را دوست داشته باشید، به او عشق بورزی و این عشق را ابراز بکنی و چهبهتر که این عشق مستدام هم باشد، خی طبیعتاً این مشکلات کمتر میشود. فراموش میکنید. بیشتر زیبایی طرف مقابل را میبینی و آنهم همینطور. اصلاً آنقدر درگیر زندگی میشوی که اصلاً فراموش میکنی که دماغت کوچک است یا بزرگ است و مشکلاتی ازایندست.